بیشتر دعا نویس ها و افرادی که در زمینه ی درمان جن و جادو فعالیت مجاز یا غیر مجاز می کنند یک سری نسخه های قرآنی یا گیاهی برای مقابله با بیماریهای ماورایی تجویز و هزینه ی آن را از بیمار دریافت می کنند. اما بسیاری از این نسخه ها را که نگاه می کنیم غیر اصولی و غیر علمی هستند و تنها بصورت تجربی و سینه سینه به آنها منتقل شده و هیچ گونه تحقیق و بررسی روی آنها صورت نگرفته است. ما سعی کردیم برای کسانی که دنبال خوددرمانی هستند یا افرادی که امکان مراجعه به اساتید معنوی و هزینه کردن را ندارند، راهکارهایی صحیح و اصولی جهت پیشگیری و درمان این نوع بیماریها و مشکلات قرار بدهیم.
در بخش اول، به تهذیب نفس می پردازیم. توجه داشته باشیم که این نسخه ها و هر نوع نسخه ی مشابه دیگر درصد بیشتر آن به نحوه ی اجرا، خلوص نیت و اعتقاد قلبی ما بستگی دارد که اگر درست و کامل انجام شود تا حدودی ما را از شر اجنه و طلسم های ضعیف و متوسط خلاص می کند.
راهکارهایی جهت تهذیب نفس و کاهش آسیب جن و جادو:
اگر بخواهیم بدون تعصب و منطقی فکر کنیم هیچ کسی نمی تواند کامل و دائم از شر شیاطین رها شود و ایمنی کامل پیدا کند. چون همانطور که در پست های قبل گفتیم شیطان دشمن قسم خورده ی انسان است و دائم در حال نقشه ریختن و ضرر رساندن به بندگان خدا و علی الخصوص بنده های مؤمن و مقید او می باشد. اما راهکارها و درمان های اولیه برای اینکه اجنه و شیاطین به سمت ما جذب نشوند و تسلط کمتری روی ما داشته باشند وجود دارد که در زیر و دربخش تهذیب نفس به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:
۱.خواندن نماز اول وقت [و در صورت امکان نماز را به جماعت و در مسجد خواندن]
۲.ذکر گفتن در بامداد و شبانگاه
3.نظافت شخصی، پوشیدن لباس پاکیزه و با طهارت خوابیدن
4.خواندن سوره ی مُلک قبل از خواب
5.خواندن حداقل یک آیه از قرآن در روز و تفکر به معنای آن
6.نمازهای نافله و نماز شب خواندن
7.بسیار صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد [علیهم السلام]
۸.دعا و استغفار کردن در شب
9.صدقه دادن و انفاق به قصد قرب الی الله
10.نیکی به پدر و مادر و صله رحم کردن
11.تقوی پیشه کردن و دوری از گناه و محرمات
12.همنشینی با افراد صالح و دوری از افراد ملحد و گناهکار
13.خوردن آب قرآنی
14.خودداری از تماشای فیلم و عکس های مبتذل و ضد اخلاقی
15.پیاده روی و ورزشهای صبحگاهی
16.مسافرت، طبیعت گردی و تنفس در هوای آزاد و پاک
17.آب تنی با آب دریا و گرفتن دوش آب سرد در تابستان
18.مضمضه کردن گلاب قبل از خواب
19.عطر زدن به زیر بغل، روی سینه و زیر شکم قبل از خواب
20.دوری از کارهای استرس زا و ترس آور
21.فرو بردن خشم هنگام عصبانیت
22.نفوس خیر زدن به جای نفوس بد زدن
23.دوری از حرص و طمع و گمان بد نبردن به دیگران
24.حجامت کردن و رعایت تغذیه سالم
25.راضی بودن به رضای خداوند
اینها کارهای اولیه و پایه ای جهت تهذیب نفس است که اگر آنها را انجام دهیم و پایبند به آنها باشیم تا حدودی از خطرات ماورایی در امان خواهیم بود و اگر مبتلا هم بشویم خداوند راه درمان آن را جلوی ما قرار خواهد داد. اما برای اینکه توفیق هدایت و درمان از طرف خداوند بیشتر نصیب ما بشود باید از گناهان کبیره دوری کرد. بسیاری از گناهان باعث تضعیف هاله میشوند. اما نوعی از گناه وجود دارد که علاوه بر تبعات بدش، باعث میشود “رحمت خداوند” نیز از آن شخص دور بشود. دور شدن انسان از رحمت خداوند، بدترین و بیشترین ضرر و زیانی ست که یک انسان می تواند در طول حیات خود داشته باشد. چون اگر خداوند دستش را از پشت کسی بردارد بدون شک آن شخص دیر یا زود وارد گردابی میشود که نجات از آن شاید هیچگاه میسر نشود. آن گناه بزرگ ” ظلم ” است.
شاید بعضی ها با شنیدن این کلمه، یاد ظلم های بزرگ تاریخ و حاکمان و پادشاهان گذشته بیافتند. [مثل کشتن یا شلاق زدن افراد بی گناه و…] و با خود بگویند خب! من هیچ ظلمی انجام نداده ام پس در این گروه قرار نمیگیرم. اما معنای ظلم فقط این نیست. ظلم میتواند خیلی نامحسوس و بدون اینکه ما متوجه شویم داریم ظلم میکنیم اتفاق بیفتد. و آنقدر تکرار و تلنبار بشود تا ما را به یک فرد ظالمی تبدیل کند که روز به روز از رحمت خداوند دورتر بشویم.
از موارد ظلم می تواند به چند مورد زیر بطور خلاصه اشاره کرد:
۱. دور نگه داشتن فرزند از والدین یا والدین از فرزند
۲. کتمان کردن یک واقعیت یا شهادت حق، در حالی که به این شهادت دادن نیاز باشد.
۳. وادار کردن کودکان و کهنسالان و یا یکسری افراد،
به انجام کارهایی که به آنها علاقه ای ندارند یا از توان آنها خارج است.
۴. گذاشتن پرنده در قفس یا ماهی در تنگ و یا آزار دادن سایر حیوانات [گاهی حتی رفتن به سیرک یا باغ وحش میتواند نوعی ظلم به حیوانات باشد. چون با اینکار و خرید بلیت، صاحبان باغ وحش را تطمیع کرده و غیر مستقیم به آنها میگوییم: حیوانات بیشتری بیاورید تا پول بیشتری بگیرید]
۵. جلوی انجام یک کار خیر را گرفتن
۶. سکوت در مقابل ظلم یا کمک مستقیم و غیر مستقیم به ظالم. (سکوت کردن در مقابل ظلم خودش نیز یک نوع ظلم است).
بعنوان یک مثال کوچک: من دوستم را میبینم که دارد به آن یکی دوستم زور می گوید. یا چیزهایی را بهش نسبت می دهد که در او نیست. ولی چون من هم از او خوشم نمی آید سکوت می کنم تا بیشتر به او زور گفته شود. این نیز نوعی ظلم یا شریک شدن در ظلم است. شاید به چشم نیاید ولی تبعات بدی برای ما به دنبال خواهد داشت.
۷. ظلم کردن به خود یا ظلم به نفس. [هر عمل گناه یا غیر گناهی که من در حق خودم انجام دهم و باعث شود فردای قیامت نفس من از یکسری نعمتها محروم شود. یا نفس من در گروه یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه قرار نگیرد]
۸. دروغ گفتن نیز نوعی ظلم است [مخصوصا به کسی که به ما اعتماد کرده است]
۹. قضاوت غلط در مورد دیگران
۱۰. تشویق دیگران به انجام کاری که آنها را از سعادت دنیا و آخرت باز بدارد [مثلا دوست من یک گناه انجام داده است و می آید پیش من با خشنودی تعریف میکند، من نیز با او همراه میشوم و میخندم. این خنده و همراهی من ممکن است نوعی تشویق باشد و باعث بشود آن فرد دوباره سمت گناه یا آن عمل ناشایست برورد]
تمام اینها اگر تلنبار شوند، جلوی تهذیب نفس را میگیرند و رحمت خدا را از من نوعی دور خواهند کرد و باعث می شوند [به فرض] اگر قرار باشد خداوند وسیله خیری را سر راهم قرار دهد، قرار نخواهد گرفت! یا دیر به من برسد. چون ظلم شبهه کفر است [ الکافرون هم الظالمون : به راستی که کافران همانا خود ظالمانند /سوره بقره] و کفر تنها گناهی است که بخشیده نخواهد شد.
به کانال تلگرام و پیج اینستاگرام طب روحانی بپیوندید. در صورت بروز هر گونه مشکل یا درخواست بررسی و مشاوره میتوانید از بخش تماس با ما استفاده کنید.
سلام چطور میشه عضو سایت شد .
شهوت :
یک عملکرد عادی می باشد که به آن اجازۀ تقاضای ناهنجار و غیرعادی داده میشود و به این ترتیب، مخرّب و تحقیرآمیز میگردد که شامل تمامی خواست هایی میشود که از حد و مرز معمولی و متعارف تجاوز می کنند، این طیف از خواست ها شامل افراط در نیروی جنسی، مصرف انواع توتون و تنباکو، انواع مواد مخدر، انواع مواد توهم زا، انواع نوشابه های الکلی و حتی غذاهای خوشمزه ای که نه بخاطر نیاز، بلکه صرفاً بخاطر لذت تناول میشوند نیز شامل میگردد، هرگونه میل و اشتهایی که در جستجوی زیاده خواهی در لذت بردن از تحریک خوشآیندی باشد تحت حاکمیت عملکردهای شهوت قرار دارد، از برخی جهات این قوی ترین انحراف پنجگانه ذهن می باشد و در اینصورت مرگبارترین آنها نیز محسوب میگردد، این امر در مورد اکثریت وسیعی از مردم مصداق دارد و آنان را در زنجیر آهنین خود اسیر کرده است، بیشترین شگردهای تبلیغاتی بر محور این نفسانیت طراحی میشوند تا بدین ترتیب آرزوهای فرد را صیقل داده و اشتهای او را برانگیزند، نگاهی به پیامهای بازرگانی که بیاندازیم و محتوای آنان را مورد دقت قرار بدهیم درخواهیم یافت که با سیاستهای اغوا کننده یا شاید بتوان گفت فریفتن مردم تلاش شده است که مردم را بدام قول ها و وعده های کاذب بیاندازند، از خصوصیات بارز شهوت یکی این است که بعد از اینکه آدمی نیروی حیات خود را در منجلاب زیاده خواهی ها تلف کرد او را از همه ارزشها ساقط می نماید و قربانی این نفسانیت به درجه حیوانی سقوط میکند و دریافت هایش غبارآلود و درایتش مخدوش میگردد، کارکرد اصلی شهوت به پایین کشیدن ذهن آدمی تا به سطح حیوان و نگاهداشتن فرد در آن جایگاه است به این منظور شخص را مجاب میسازد که توجه خویش را بر روی آن چیزی که بین انسان و حیوان مشترک است تمرکز داده و تثبیت کند، یکی از اصولی که در روانشناسی بخوبی شناسایی شده است حاکی از این است که هر آن چیزی که ذهن دائماً در خود نگهدارد بخشی از وجود فرد میگردد و هر کسی میتواند به تجربه مصداق این نکته را تحقیق نماید بعبارتی هر چیزی که به وضوح و با جزئیات هر چه روشن تر، افکار فرد را اشغال نماید بخش بزرگتری از وی را تسخیر میکند و ما اندک اندک شبیه چیزی میشویم که بر رویش مراقبه می ورزیم به آن می اندیشیم و در خیالش سیر میکنیم بعبارتی دیگر آدمی همانست که می اندیشد و این قانون ذهن است و میتواند مورد استفاده درست یا غلط قرار گیرد که استادان از این قانون به منظور توسعه و پیشرفت معنوی مرید خود استفاده میکنند، هنگامیکه کسی در دام زیاده خواهی می افتد که زشت ترین انحرافات میباشد از شهوت دعوت میکند که به حریم درون وی وارد شده و ساکن شود که نتیجه تأثیر شهوت در نهایت، بلاهت و پوچی در سطح یک حیوان معمولی است، هنگامیکه شهوت جنسی که یکی از وجوه بارز این نفسانیت می باشد آدمی را تحت کنترل بگیرد اضمحلال و سقوط در قهقراء برای او تضمین شده است بدینجهت فرد می بایست همواره انگیزه های جنسی خود را چک کرده و در حد متعارف نگاهدارد، دسته ای از زیرمجموعه های این نفسانیت یعنی شهوت عبارتند از؛ اعتیاد ، پرخوری ، عادت به حرافی، بویژه نقل داستانهای شنیع ، استفاده از وسایل ارتباط جمعیِ حاوی تصاویر سکسی، تصورات شنیع جنسی و اشغال قوای متخیله با اینگونه تصاویر ، بازی های غیرمفید مانند ورق بازی و غیره که هیچ ارزشی جز لذت از شکست دادن رقیب ندارند و در جهت ارضای نمود شنیعی از خودبرتربینی یکی از منابع تغذیه خودستایی میباشد ، عادت به بیکاری بی هدف، هرچند این مورد به استراحت کردن اطلاق نمیشود مثلاً یک هنرمند یا نویسنده میتواند بی اینکه در ظاهر کاری انجام دهد وقت بگذراند اما در حال خلق اثری است که متعاقب آن بظهور خواهد رسید، این نوع وقت گذرانی در واقع سازنده نیز میباشد بعبارتی برای بسیاری از افراد که فعالیتهای اینگونه در پیش میگیرند یک لازمه است که از موضوعات عصر ماشین کناره بگیرند تا قوای خلاقیتشان فعال شود، بیشتر پیشه وران خلاق نیاز به وقت برای تفکر دارند، بله همه این نشانه ها جزو زیرمجموعه یا فازهای نفسانیت شهوت میباشند، هرچند دسته بزرگی از نمودهای فرعی تر نیز وجود دارند که میتوانیم تصور کنیم اما کانون اصلی عملکرد این نفسانیت بر محور زیاده خواهی استوار است که همان اصلی است که نشان میدهد مادامیکه تمتع و بهره وری از اعمالی که در بالا ذکر شد تحت کنترل فرد واقع نشوند در واقع میتوان گفت که اهریمن درون آنها لانه کرده است توضیح این اصل در هر شکل و به هر زبانی که باشد همانی است که مذهبیون از قدیم بعنوان اعمال شیطانی قلمداد میکرده اند و در حال حاضر عبارتی بهتر از آن برای بیان مفهوم مورد نظر سراغ نداشتم، از آنجا هرگونه فعالیتی در جهت ارضاء زیاده خواهی منزلت اخلاقی فرد را تضعیف میکند بنابراین میتوان گفت که آدمی را به جهان محسوسات وابسته میکند و این عمل برای روح همچون نوشیدن زهر می باشد، مهم نیست کدامیک از حواس، مورد عمل این نفسانیت واقع شود این زیاده خواهی همان شهوت یکی از دشمنان مهلک روح است، مبنای آرزو درون نفس آدمی تعبیه شده است و بزرگترین مشکلی هم که بر سر راه مریدی که بر طریق اکتسابات معنوی گام می نهد آرزو است که از دیدگاهی وقتی آدمی بخاطر دست یابی به آرامش خاطر هم تلاش میکند از شر آرزو خلاص شود همانگونه که یک جوینده واقعی عمل میکند هنوز در مرحله ای است که چیزی را بشدت آرزو میکند، عملاً رها شدن از بند شهوت هنگامی میسر میشود که آدمی آن را بدست عدم وابستگی (بی تفاوتی) بسپارد به این معنی که برایش تفاوتی نکند که در آن غرقه شود یا نشود، اینگونه است که این نفسانیت از او دور میشود، عدم وابستگی که گونه ای بسیار ظریف از بی تفاوتی می باشد درمان اندوه، درد، شهوت و بسیاری دیگر از ناهنجاری های آدمی است، از زمان استادان حق تا به امروز معلمینِ پیشتاز شرق همواره اظهار نموده اند که شهوت علت و بانی همه نابسامانی ها و اندوه های آدمی بوده است، راه درمان شهوت انهدام زیاده خواهی است و منظور از زیاده خواهی، آرزویی غیرعادی از برای هرآنچیزی است که آدمی را در سطح مشترکی با فعالیتهای حیوانی نگاه میدارد به همین دلیل عشق ما از برای هر چیزی می باید خالص و بالاتر از سطح جسمانی باشد! مثلاً یک زن با تمام وجودش عشق می ورزد و این فراسوی درک یک مرد است و هرگاه مرد عشق زن را دفع کند یا روی بی تفاوتی نشان دهد بی شک او را آزرده است، قابل توجه است که زن امروزه بی اینکه درکی از طبیعت خویش داشته باشد راه درازی را با مشقت زیادی طی کرده است تا خویش را با دور کردن از طبیعتش مساوی و برابر با مردان در امور تجاری، اجتماعی، سیاسی و غیره اعلام کند، زن ها در مجموع قادر به تحمل اینگونه زندگی ها نیستند اما بطور استثنایی ممکن است برای این مشاغل مناسبت داشته باشند در واقع هیچ زنی نمیتواند در کل رقیب یک مرد در اینگونه موارد باشد به همین علت او می باید در رابطه با شهوت موانع بزرگتری را طی کند تا یک مرد، زیرا در صدد رقابت با او در جهات اقتصادی، شاهد هستیم که حتی ارضای خود را در تقلید از نمودهایی به اصطلاح مذکر یا مردانه می جوید و در همین راستا دست به خودارضایی بوسیله سیگار کشیدن، انتخاب هم آغوشهای دیگر خارج از چهارچوب ازدواج، شرابخواری افراطی، عادت به استفاده از الفاظ اهانت آمیز و این قبیل تظاهرات می نماید، آرزوی او در جهت اثبات استقلال اقتصادی و اجتماعی از مردان موجب میشود از حد تعادل رفتار زنانه عدول کرده و برای شهوت رخصت تسلط بر ذهن خویش را مهیا سازد و اجازه میدهد او را تا حد برخورداری از صفات یک حیوان تنزل دهد، این امری بسیار جالب توجه می باشد که تمامی شگردهای تجارتی بر محور انگیختن خواست های زنان (خصوصا در امر خرید کردن) تنظیم گشته و دور میزند، این یکی از اسف بارترین تجاوزاتی است که در دنیای سوداگری امروزه به چشم میخورد (ضمن اینکه حتی در کشور خودمان نیز بیشتر از حضوره زنان در امر تبلیغات استفاده میشود)، روزنامه ها و برنامه های تلویزیونی یا هر یک از رسانه هایی که مورد استفاده توده های مردمی می باشند را اگر مورد توجه قرار دهیم درخواهیم یافت که ۸۵% از تلاشی که در تنظیم آگهی های تبلیغاتی به عمل می آید در راستای انگیزش اشتهای زنان در جهت خریدن کالاهای تجارتی بکار گرفته شده است، یکی از ضرب المثل های معمول در میان ترویج کنندگان مزایای محصولات خانگی این است که “باید بتوانی به خانمی که فقط یک اطاق برای زندگی کردن دارد و غذایش را هم در رستوران صرف میکند یک ماشین مدرن ظرفشویی بفروشی! آری شهوت یکی از کیفیات نفس اماره است که می باید دائما مورد تجدید نظر قرار گیرد، ملالت که یکی از زادگان این نفسانیت می باشد موجب گشته تا شهوت جایگاه رفیعی در زندگی امروزه آدمیان کسب کند، فرد می باید همواره نسبت به آنچه در اطرافش میگذرد هوشیار باشد تا بتواند از گزند این تبهکاری ذهن مصون بماند.
انصاف بده که عشق نیکوکار است
زانست خلل که طبع بدکردار است
تو شهوت خویش را لقب عشق نهی
از شهوت تا عشق ره بسیار است
خلاصه: شهوت ≠ خودداری و پرهیز و در مراتب بالاتر صلح و آرامش
بارِ اول نیست که این مقاله را میخوانم.اما امان از فراموشی و غفلت…
و اینکه دقت بر معانی آیات لازمه؟؟
کار من با کامپیوتره معمولا. آیا گوش دادن به صوت قرآن حین کار ایراد داره. می خوام اون ۴ سوره یس، صافات، الرحمن و جن رو گوش کنم معمولا وقت برا اینکار پیدا نمی کنم جز حین کار کردن…ممنونم
استفاده خیلی زیادی از این پست و اطلاعات تکمیلی آقا مهدی در زیر پست بردم. هر روز جواب یک یا چند سوالم رو اینجا پیدا می کنم. من همون جوان خامیم که خدا برای نجاتش درست در لحظه آخر دو نور طلایی (لگوی شما) فرستاده. ازتون بی نهایت ممنونم
خشم:
دومین انحراف از انحرافاتِ پنچگانۀ ذهن که ما آنرا بعنوان خشم میشناسیم عملکردش برانگیختنِ نزاع، ایجادِ اغتشاش و سردرگمی در ذهن و پریشان کردن و سلبِ توجه انسان با هدفِ بازداشتن او از تمرکز میباشد، کسی که معمولاً موردِ هجومِ امواجِ خشم واقع میشود قادر به تمرکز کردنِ توجه خود نبوده و امکانِ فرافکنی بیرون از کالبد برایش میسر نمیگردد زیرا خشم نمیگذارد ذهن از هوش و خردمندیِ فرد بدرستی استفاده کند و در صورتِ حاصل شدنِ نتیجۀ بسیار کمی از انعکاسِ خود همنشینی با ساکنین و وجودهای بسیار پایینِ منطقۀ اثیری(اختری) است، خشم صلح را برهم میزند، عشق را خنثی میکند، تخمِ نفرت کشت میکند و دوستان را به دشمنان تبدیل میکند و در واقع افراد، گروه ها و ملت ها را با یکدیگر دشمن میدارد، اینهمه در راستای پاسخگویی به یکی از تحتانی ترین انگیزش هایی است که در موجودِ آدمی نهفته و با عملِ انهدام ارضاء میگردد، بنابراین مجموعۀ آن چیزی است که ما بعنوانِ شیطان میشناسیم، خشم فرو میریزد، می بلعد، نابود میکند، تضعیف میکند و تمام خصوصیاتِ اصیلِ ذهن و روح را میسوزاند و او برای تمام کسانی که درش افراط کنند نتایجی بد بوجود آورده و آنها را در بردگی خود نگه میدارد و میدانیم از انرژی که خشم از آن سرچشمه میگیرد بالاترین درجاتِ شدّتِ خود را در تضاد با پدیدۀ عشق دارد یعنی نهایتِ قطبِ متضادِ آن است بنابراین میتوان آنرا فرآیندِ جمیعِ صفات و فضائلِ شیطانی قلمداد کرد در صورتیکه حاصلِ عملِ عشق، فرآیندِ جمیعِ صفات و کیفیاتِ نیکو و زیبا بشمار می آید. بسیار جالب است که در آموزشهایِ بعضی مذاهب، صحبت از مقوله ای میشود تحت عنوانِ “خشمِ مصلحت بار” که در واقع چیزی بنامِ مصلحت در موردِ خشم وجود ندارد، چیزی بنامِ خشمِ مصلحت آمیز یا غضبِ الهی وجود ندارد! خشم و غضب در هر شرایطی ویران کننده است و همیشه حق را ضایع کرده و موجباتِ از هم پاشیدگی، نابودی، ضعف و محو کنندۀ کلیۀ کیفیاتِ زیبایی است که در طبیعتِ انسان نهفته میباشد، خشم اصالت و شرافت را از درونِ فرد میزُداید، خشم همچون آتشی سوزان، قربانیِ خود را سوخته و از خویشِ قدیمش جز ویرانه ای به خاکستر نشسته برجای نمیگذارد و البته منظورِ خشم ویران کردنِ کسی است که خویش را در آن غرقه میسازد. همیشه نیرویِ انهدام گر خشم بسویِ دیگران هدف گیری مشود ولیکن بیش از هر کس، مخربِ وجودِ خودِ فرد میباشد و برایش چرخه ای می آفریند که وی را تا مدتِ بسیار درازی در این چرخۀ علت و معلولیِ بیشمار نگاه میدارد، خشم یکی از خدمتکارانِ مفیدِ قدرتِ منفیِ کیهان است، تا روزی که بر ذهن حاکم باشد برای فرد امکانِ هیچگونه پیشرفتی در طریقِ معنوی وجود نخواهد داشت، پایانِ کارِ او رنج و ذلّت و تاریکی و مرگ است.
برخی از تجلیاتِ فرعی خشم عبارتند از؛ افترا و تهمت زدن، بدگویی کردن، غیبت، سخن چینی، بی حرمتی و هتاکی و نقضِ عفّتِ کلام، عیب جویی، استهزاء، تندخویی، زود رنجی، حساسیت نسبت به گفتار دیگران، ستیزه جویی، حق بجانبی، لجاجت، بدخلقی، حسادت، بدخواهی، بی صبری و بی حوصلگی، انزجار، تقلیدِ مبتذلانه از رفتار دیگران، انتقادِ منفی، مجادله بر سرِ مسائلِ پیشِ پا افتاده بخاطرِ شکست دادنِ حریف، غرور و نیّتِ زشت، همۀ اینها و بسیاری نمودهای دیگر از جمله زادگانِ مادری بنامِ خشم، عنصرِ عفونت زایِ ذهن های بیمارِ قربانیانِ خشم میباشند.
قانونِ مطلقِ الهی میباید اطاعت شود در غیرِ اینصورت آدمی میباید کیفری پُر از درد و بی نوایی بر دوش کشد، این قانون میگوید؛ هرگز انتقاد مکن، هرگز عیبجویی مکن، هرگز سوء استفاده نکن، هرگز تقصیر را بر گردنِ دیگری میانداز، چه در حضورش و چه در غیابش، هرگز احساساتِ کسی را جریحه دار مکن چه انسان و چه حیوان، هرگز به کلماتِ قهرآمیز و زشت اجازۀ راندن بر زبانت را مده و بجایِ آن کلام عشق، حقیقت و محبت را بر زبان جاری نما.
خشم یکی از بیماریهایی است که درصدِ بزرگی از نوعِ بشر را تسخیر کرده است و درد و رنجِ حاصل از آن معمولاً تمام عمر بطول می انجامد، این نفسانیات هیچگونه ارزش اخلاقی برای ذهن باقی نمیگذارد معذالک تلاشِ قابلِ ملاحظه ای در جهتِ ارتقاعِ این بیماری خانمان سوز به عمل نیامده است علت این امر این است که بسیاری از مواردِ دیگر در درمانِ ذهن بنظر مهم تر از این نقصیۀ بزرگ می آیند با این وجود این یکی از مهلک ترین بیماریهای آدمی است که منجر به برخی از وحشتناک ترین مصیبت ها میشود، بارها گفته اند که نوزادی که از سینۀ مادری شیر بنوشد که قبل از شیر دادن به فرزند دستخوشِ امواجِ مرگ آورِ خشم شده باشد ممکن است در اثر مسمومیت جان بسپارد!
خشم معلوایتی است که عموماً سالهای سال در زند گی فرد ردّپایی از رنجها، تهوّع و دلشکستگی های جانفرسا باقی میگذارد، عوارضِ این بیماری مهلک متناوباً با نشانه های ذیل جلوه میکنند؛ افکارِ بد نسبت به دیگران، صریحاً حالتِ تدافعی گرفتن، ایراد گرفتن از اعمالِ دیگران، سخنرانی و خطابه کردن دربارۀ اشتباهاتِ دیگران چه خطاب به خودِ فرد و چه در غیابِ او، عیبجویی مزمن یا انگشت گذاشتن رویِ ضعف های شخصیتی و رفتاری دیگران و کوشش در زشت جلوه دادن آنها، دیگران را دائماً موردِ نکوهش قرار دادن و رجز خواندن، بر حسبِ عادت دیگران را مسئولِ شرایطِ نامطلوب خواندن، لقبِ زشت زدن به دیگران و فحّاشی کردن، جنگ و دعوا و ستیز براه انداختن و کوشش در صدمه زدن به دیگران.
آدمی باید این را بداند که معمولاً صدماتِ ذهنی، بسیار دردناکتر از صدمات جسمی بوده و درمانِ آنها نیز آهسته تر صورت میگیرد، زبانِ اهریمن که یکی از نامهای خشم میباشد به مراتب بدتر از طاعون است، در میانِ تمامی عاداتِ زشت، هیچ یک بقدرِ خشم بویِ فساد و مرگ نمی دهد، برخلافِ بیشترِ اختلالاتِ فیزیکی که موجب میشوند قربانیِ آنها از لطماتِ بیماری رنج بکشند، این معلولیت حتی بیش از آنها دامنگیرِ خودِ کسی میشود که در دامِ لذّتِ نفسانی آن می افتد و بسانِ یک گازِ سمّی عمل میکند که در تمامِ محلّه منتشر میشود ولیکن یکی از خصوصیاتِ منحصربفردِ خشم این است که هیچیک از کسانی که بدان مبتلا هستند حاضر نیستند تصدیق کنند که از ابتلاء بدان رنج میبرند، این اشخاص معمولاً بر این امر اصرار میورزند که دیگرانند که به بیماریِ خشم مبتلا میباشند و خودِ آنها صرفاً قربانی بدخواهیِ دیگران واقع شده اند، حتّی اشاره به این امر که قربانی از ابتلاء به این معلولیت رنج میبرد کافی است که او را در موجِ سهمناکی از پیچش های دردناکِ خشم دراندازد، هرگز نمیتوان هنگامِ انفجار، موجِ خشم را پیش بینی کرد، در واقع با کوچکترین تحریک، بخاراتِ مسمومِ آن در افق گسترده میشود، اغلب مشاهده میشود که کسانی که از انواعِ حادِّ این بیماری رنج میکشند از زندگی ملول میشوند و حتّی اگر نتوانند به دیگران صدمه بزنند دست به خودکشی میزنند تا موجباتِ رضایِ این نفسانیتِ خانمان برانداز را فراهم آورند، بسیاری از اوقات هم قربانیانی مشاهده میشوند که خودکشی را به مثابۀ راه فراری از زندگی در مجاورتِ اشخاصِ خشمگین انتخاب میکنند.
ناگواری های حاصل از خشم تا جایی ادامه پیدا میکند که خودِ شخص با تحمّل دردها و شدائد بسیاری بیاموزد که خود، آنرا از میان بردارد، این مرض را دکترها نمیتوانند درمان کنند و میبایست بدستِ خودِ فردِ مبتلا برطرف گردد، هر کسی ناچار است از این معلولیت همانگونه پرهیز کند که از درنده ترین و خطرناک ترین جانورِ وحشی.
همانطوریکه میبینیم خشم مرضِ مرگباری است که تاوانِ هنگفتی را بر اشخاص، نژادها و ملّت ها تحمیل داشته و میدارد، بسیاری از مردم به دامِ خشم میافتند چون افسونِ آن بسهولت دانگیرِ بعضی از افرادی میشود که خود را به شعله هایِ سرخِ خشم می سپارند و ما میتوانیم وضعیتِ مزمنِ ابتلاء به خشم را در کسانیکه باصطلاح به درجه ای که بر شانۀ خود حمل میکنند یا به نشانِ افتخاری که جمع آوری نموده اند میبالند، ردیابی کنیم، نشانه های آن عبارتند از؛ نفرت، حالات تهاجمی، تحریک پذیری و احساسِ آزردگیِ سریع و برانگیخته شدن در اثر کوچکترین اشاراتِ مخالف، دیگر اینکه خستگی براحتی میتواند خشم آنان را برانگیزد، افسردگی و ناامیدی یکی دیگر از اشکالِ خشم است امّا نه به شدّت برخی دیگر از عوارض، کسانی هم که بیش از حدِّ متعارف اصرار دارند در همۀ موارد دیگران را موعظه کرده و نظر مشورتی خود را با اصرار به دیگران تحمیل کنند بگونه ای در طیفِ تأثیراتِ خشم بسر میبرند، همیشه مواظبِ اشخاصِ خشگمین باشیم، آنها میتوانند لطماتِ زیادی را به ما وارد سازند، از گله گزاران و شکوه کنندگان اجتناب کنیم، میتوان گفت که صدمات ناشی از معاشرت با این اشخاص مانند امکانِ شیوع و سرایت دادن به میکروبِ امراض است، افراد خشمگین عاشق این اند که دیگران را آزرده کنند، البته هرگز نباید از مردم خشمگین ترسید چون خودِ این امر میتواند علّتِ بروزِ خشمِ آنها گردد زیرا آنان از ترساندنِ هر کسی که در دسترس شان باشد غفلت نمیکنند، هر چه بیشتر هراس در دلِ دیگران بیاندازند خوشحال تر میشوند.
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
خلاصه: خشم ≠ صبر و بخشش
خودپرستی :
یکی از ارکانِ ذهن که آگاهی و قدرتِ هوشیاری از خویش را دارد یا بعبارتی خودتمیزی و قوای تعیینِ هویت در فرد میباشد(قدرت تمیز خود از دیگران که من بودن را اعطا میکند) که میتوان آنرا چیزی شبیه به نوعی منیت متعارف معنایش کرد، که در حقیقت، جزء یا عنصری است که دستورهای صادره از رکنِ عقل(تفکر) را در جهتِ منافعِ فردی شخص به مرحلۀ اجرا میگذارد، امّا بزرگنماییِ بیش از حدّ و غیرمعمولِ این رکن از ذهن آنرا به نفسانیتی بدل میسازد بنامِ خودستایی یا نفس پرستی یعنی از حالتِ طبیعی خارج شدنِ این رکن آنرا به خودپسندی تبدیل میکند و این صورتِ مبالغه آمیز نفسِ اماره است و با زاد و ولد در نسوجِ خود به یک سرطان تبدیل میگردد که بیش از اندازه رشد کرده است و بزرگنماییِ بیمارگونۀ “من” میباشد که از بزرگنماییِ خودش تغذیه میکند و هزاران راهِ مختلف دارد که ذهن را در فضایی همراه با احترامی بیش از آنچه شایستۀ آن است نگاه میدارد که حق بجانبی یکی از بدترین قسمتهای خودپرستی ذهن است، عزتِ نفسی که دچار بیماری گشته و این بیماری برای نفس و شکوهِ مادی آن به اشتیاقی جانسوز بدل میگردد، غالباً فردِ خودپسند هرگز مزاح نمیکند چرا که خودپرستی تاجِ خود را بر سرِ خود میگذارد و سرودهایی نیز در مدحِ خویش میخواند زیرا انسانی که شوخ طبع باشد مجبور است خود را در مرتبه ای قرار دهد که با دیگران همردیف شود اما خودخواه چنین اتفاقی را دوست ندارد، از این رو بندرت دارای طبعی مزاحگو است، عملکردِ اصلی خودپرستی سد کردن طریقِ حقیقت است و بزرگترین دوستِ خطاست، او کاملاً ما را گول میزند و در جایی که میبایستی راه خدا را جستجو کنیم ما را از خود راضی میکند، پایه گذارِ مرامنامه ها و اعتقادنامه ها و به تأسیس و بنیانگذاری کیش و عقاید مذهبی و ساختنِ تشکیلات کمک مینماید سپس از روی خودپرستی چنین میپندارد که بهترین راه را برای کسبِ حقیقت بدست آورده است، و مبلغینِ عقیدتی را مأمور میکند و سازمان و تشکیلات براه میاندازد تا همه را به قبولِ اصول و دُگم خود ترغیب و تشویق نماید، خودستا بر این عقیده استوار است که از روی خردِ برترِ خود تنها سیستمِ کاملِ حقیقت در هستی را برگزیده است و هرگونه تلاشی را جهت روشنگری خودش بشدت دفع میکند، یک فرضِ بزرگ او این است؛ حق با من است، هرآنکس که با من مخالف است در اشتباه است، پس برای دفاع از حق، من باید مخالفین را نابود سازم! این فرضیه و این روحیۀ حق بجانبی که نشانۀ بارزِ نفسانیتِ خودپرستی در آدمی است دلیلِ اصلی پیکارها و جنگها و نزاع میانِ ملتها را تخمیر میکند و بذرِ نفرتِ جهانی را میپراکند و بین مذاهب و یا بین مذهب و مدعیانِ اجتماعی بوده است، این انحراف موجبِ بروزِ سی سال جنگهای خونین صلیبی گشت، گویی این خصلت بطرز اسف باری درونِ طبیعتِ بیشترِ مردم خانه کرده است و هر کسی کوشش کند فردِ خودپرست را تغییر دهد با دفاعی گزنده و تلخ روبرو میشود، او بر سر یک برگِ خشک، جنگ و جدال برپا میکند تا از حقوقِ خودساختۀ خویش دفاع کند، او هرگز بفکرِ حقوقِ یک انسانِ دیگر نیست زیرا دیگران به اعتقادات، ارزشها و متعلقاتِ دیگری تمایل میورزند، هر اظهارنظری، خصوصاً انتقاد، به فردِ خودستا بشدّت بر میخورد، او به فوریت رنجیده میگردد درست مانند همزادِ نفسانی دیگرِ خودش یعنی خشم، خودپرست به سرعت جبهه میگیرد و حالتی دفاعی برمیگزیند و یکی از بهترین راههای تحریکِ حسِ خودپرستی القاء کردنِ نفرت است تا فردِ خاطی فوراً دست بکار شده و حاضر باشد هر کسی که بر سرِ راهش قرار میگیرد را از هستی جدا کند چرا که بینهایت حساس، عصبی و زودرنج است، خودپرست به هیچ وجه تحملِ روبرو شدن با ضعفِ درونِ خویش را ندارد بدین سبب او هیچ ضعفی را در خودش نمی بیند ولیکن هرگز از انگشت گذاشتنِ عجولانه روی خطاهای دیگران دست بر نمیدارد، برخی از فازهای خودپرستی عبارتند از؛ تعصّب، اعمال نفس که در همه شرایط خود را عرضه میکند، به رخ کشیدن و نمایشِ جسارت آمیزِ مال و مکنت و ثروت و قدرت، پوشیدنِ لباسهای پُرزرق و برق مگر اینکه بخاطر تظاهر عمداً ساده ترینِ آنها را انتخاب کند، ابرازِ رفتارِ تحکم آمیز و سخن گفتنِ رئیس مآبانه و نکوهش و سرکوفت زدن و عیب جویی، ضعف و عیبِ دیگران را اعلام داشتن و به رخ کشیدن و نیز رفتاری حق بجانب و نیمه خداگونه پیشه کردن، این نوع اشخاص تصور میکنند بر دیگران برترند، دیگران را مجاب میکنند راه و روشِ آنها را بپذیرند که البته معتقدند حقّ آنهاست و تلاش میکنند مخالفین را تنبیه کنند، فرد خودستا کوشش میکند با سروصدا کردن و سایرِ وسائلِ خودنمایی توجه دیگران را بخود جلب کند، با صدای بلند و بطور مداوم حرف میزند و کوشش میکند عقاید خود را به دیگران تحمیل کند، او عاشقِ مقام و منصب رسمی و اداری است و در آن احساسِ اعمالِ قدرت بر زیردستان است که راضی اش میکند، سایر نمودهای خودستایی از اینقراراند؛ او مکرّراً صحبتِ دیگران را قطع میکند، او دوست دارد در حضورِ عموم سخنرانی کند، مشتاق است که نامِ خود را بصورتِ چاپ شده ببیند، از تقوی و پرهیزکاریهای خودش نمایشاتی برگزار میکند و در بعضی موارد میخواهد دعاهای طولانی و همگانی را رهبری کند و اگر حتی به اینکار موفق نشود به چیزی کمتر از سخنرانی های طولانی رضایت نمی دهد زیرا میل دارد به دنیا خبر دهد که پرهیزکار و باتقوی است خصوصاً اگر دیناری هم به خیریه کمک کرده باشد، او از صمیمِ قلب عنوانها، افتخارات، درجاتِ تحصیلی بخصوص دانشگاهی و بالاتر از آنرا دوست میدارد و از اینکه توده ها در مقابلش تعظیم کنند بی نهایت مشعوف میشود و در انتها هنگامیکه خودپرستی و خشم در یک فرد دست به دستِ هم دهند او خود را در همه چیز بالاترین فردِ انسانی تصور میکند.
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند زانک بلندت کند تا بتواند فکند
خلاصه: خودپرستی ≠ فروتنی
طمع :
که یکی از سمّی ترین نفسانیات است مقصود اش به بردگی گرفتنِ انسان برای چیزهای مادی و مخدوش کردن ذهن او برای ممانعت از دریافتهای ارزشهای بالاتر معنوی است، همانطوریکه شهوت ما را در طبقۀ حیوانات اسیر میکند طمع ما را به یک قدم پایین تر یعنی مرتبۀ معدنیات پیوند میدهد، طمع ما را به پرستشِ طلا و سایر فلزاتِ گرانبها و جواهرات وا میدارد و با معطوف شدن توجه و عاطفۀ ما بسمتِ آنها هویتِ ما در قالبِ اجسام، مشخص میشود و تا زمانیکه بجای معنویت بدنبال دولت یا ثروت باشیم نتیجه اش بردگی خواهد بود چون هدفِ طمع عجین کردن تفکرِ آدمیان به اشیاءِ مادی و سد کردن بینشِ آنان بطرفِ ارزشهای بالاتر است، بشر بخودی خود به طبقۀ متجانس با آنچه مورد عشق و آرزویش میباشد کشیده میشود، کسی که در فکر چیزی جز طلب مال و زر و سیم نباشد، بتدریج سنگدل میشود و حتی چهره اش نمودی از انجماد قلب و نیروی انگیزشِ بی رحمانه و بی پایانی بسوی اندوختن مادیات بخود میگیرد، دسته ای از بارزترین عوارض طمع عبارتند از؛ خست،دروغگویی،دورویی،جعل،تظاهر به غیر،سرقت،ارتشا(رشوه گرفتن و دادن) و غلط اندازی و حیله های بی شمار در حین ارتکابِ مال اندوزی. اینها شیوه های بدست آوردن و انباشتن پول میباشند، فقیرترین مردم کسی است که تلاش میکند به بهای ناچیز، چیزی بیاندوزد در حالیکه آدمی باید بیش از گرفتن در فکر دادن و ایثارکردن باشد. بنابراین همانطور که شهوت تحقیر میکند و خشم می بلعد، طمع آگاهی انسان را سخت کرده و به بیرحم ترین برده دار در میان نفسانیاتِ پنجگانه تبدیل میشود و هر ذهنی تحتِ تسلطِ طمع به هوشی متحجر بدل میشود.
ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی طمع مدار که کار دگر توانی کرد
خلاصه: طمع ≠ تبعیض و تشخیصِ اینکه چه چیزی برایم توسعۀ معنوی دارد و چه چیزی صرفاً وقت تلف کردن است
وابستگی :
واژه ای است جهتِ بیانِ معنای دلبستگی به یک چیز و یا احساسِ تعلق به یک شخص بعبارتی وابستگی موهوم و شیفتگی دنیا ، احتمالاً این پنهان ترین و فریبنده ترین نفسانیات می باشد ، پیش از اینکه فرد از حضورش آگاه شود در لباسِ احترام بروی او میخزد، همیشه در ظاهرِ نجابت و اصالت، لباسِ عقلِ سلیم و احترام به ارزشهای سنتی را بر تن دارد، ظهور آن در قالبِ ارزشهای نادرست است یعنی مقصودش به اسارت کشیدن ماست در قبال ارزشهای محیطی و اشتراکی به نحوی که روی آنها غلط ارزیابی کنیم و در این همنشینی ها ارزشهایی را برقرار میکند که در ظاهر ارزشهای والایی هستند در حالی که تنها وابستگی اند و ما به غلط آنها را ارزیابی میکنیم بعنوان نمونه یک نفر به ملک و املاکش علاقه مند است ولی میگوید که من همۀ اینها را برای فرزندانم میخواهم در حالیکه اینطور نبوده و او به جسم مادی این ملک و املاک علاقه مند است فعل واقع هدف حقیقی وابستگی غرق کردن ذهن در تصوراتی است که وقت او را آنچنان اشغال کنند تا دیگر فرصتی برای پرداختن به حقایق دست ندهد و دیگر برای هیچ چیزی وقت نداشته باشیم که این دقیقاً منظور وابستگی است که نقطۀ عطف مسامحه است بدین معنی انتظار برای چیزی که قرار است ظهور کند، پیامبر موعودی که تمام بار را از دوش ما بر میدارد و البته هیچ وقت نخواهد آمد و این هیچ نیست مگر کاری که اسب عصاری میکند و یا پریدن بدون نتیجۀ گنجشکی است در قفس و از طرفی یکی از اصول بنیانی (ارزشهای کاذب) اجتماعاتِ امروزه آفریدنِ احساسِ مسئولیت در قبال وام، خانواده، شغل، اجتماع، مسکن، معاش و هزاران دستآویز دیگر است تا بجایی که یک فرد هیچ فرصتی برای پرداختن به پیشبرد امور معنوی خود نداشته باشد، ما میتوانیم این کیفیت منفی را که در نهادهای مذهبی بکار میبرند را بوضوح مشاهده کنیم؛ در همۀ آنها مقامات مذهبی به تو خواهند گفت، برایت موعظه خواهند کرد و سعی خواهند کرد تو را متقاعد سازند که مسئولیت تو در درجۀ اول به تشکیلات نهاد مذهبی تعلق دارد مثلاً کلیسای کاتولیک اصرار دارد که مسئولیت تو نسبت به کلیسا مقدم است بر خانواده، والدین، بستگان و غیره، آنها میخواهند تو این وابستگی را تا حدی پذیرا باشی که احساس کنی وظیفه ات نسبت به تشکیلات مذهبی خطیرترین مسئولیت زندگی توست یعنی این وابستگی با استفاده از قدرت مذهب در ذهن یک فرد آفریده میشود ، اگر به اطرافمان نظری بیاندازیم متوجه خواهیم شد که تمامی زندگی یک فرد در تلاشی صرف میشود در راستای دوام بخشیدن به موجودیت مادی، یعنی حیات حیوانی او، مقصودی که در ابتدا از برای آمدن او به این جهان منظور شده بود کاملاً بدست فراموشی سپرده شده است بطوریکه اطلاع از چنین مقصودی دیگر بندرت ممکن است اتفاق بیافتد، تمامی دانش فعلی بشر در حالِ حاضر گویی در جهت دوام بخشیدن به حیات حیوانی اش بسیج گشته است. وابستگی ارباب کسانی است که این چنین زندگی میکنند و مقصود از آن نگاه داشتن آنان است در همان جایگاه تا هرگز آزاد حقیقی رو نیابند.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست (مده به شاهد دنیا عنان دل، زنهار)
خلاصه: وابستگی ≠ عدم وابستگی
👍