بعضی ها فکر میکنند چون خودشان یا اطرافیانشان با جن و جادو مواجه نبودند پس می توانند این مسائل را رد بکنند یا بگویند خرافه است و وجود ندارد. در این پست قصد داریم یک سری از داستانها و خاطرات واقعی افرادی که با جن و جادو درگیر بودند و همچنین مشاهدات و مواجهات خودمان با این نوع از بیماریها را برای شما بازگو کنیم. هدف ما از بازگو کردن این واقعیات تنها و تنها اطلاع رسانیست و اینکه بدانیم اگر خودمان همچین مسائلی را تجربه نکردیم دلیلی بر وجود نداشتن آن نیست. چون هستند افرادی که این موجودات زندگی آنها را مختل کرده اند. در این بخش با داستان واقعی سحر و جادو آشنا می شویم!
توجه: این مطلب ممکن است برای افراد کم سن و سال یا افرادی که تنها زندگی میکنند و از موجودات ماورایی ترس دارند، وحشت آور باشد یا باعث فکر و خیال در آنها شود. پس به این افراد توصیه می کنیم از مطالعه ی ادامه ی این نوشته خودداری کنند چون طب روحانی هیچ مسئولیتی در قبال آن نخواهد داشت.
شروع داستان واقعی سحر و جادو :
سلام. من ۲۶ سالمه ۵ساله ازدواج کردم بعد ۶ ماه از ازدواجم باردار شدم. همه چی خیلی خوب بود از هر لحاظ تا اینکه ۵ ماهه باردار بودم رفتم شهرستان یه شب ساعت ۱۰ با ابجیم اینا رفتیم بیرون در راه برگشت یدفعه بی اختیار یه جیغ بلند زدم و بدنم همه کج شد دستام و پاهام و دهنم و سرم و دندونام چفت شد. چشمام انحراف پیداکرد، اب دهنم بی اراده میریخت، اصن خیلی وحشتناک شدم یه صدای عجیب و وحشتناکی بی اختیار از خودم در میاوردم، نمیدونم چی شدم یدفعه! تا ۵ ساعت همینجور بودم. رگ های گردنم زده بود بیرون باور کنید خیلی وحشتناک وافتضاح شده بودم. بعد ۵ ساعت به حالت طبیعی برگشتم. ابجیم سفره صلوات فرداش برام انداخت و نذر و نیاز واسم کردند.
شنیده بودم زن حامله نباید ازجای ناپاک یا مزار گذر کنه چون جن زده میشه. چون توی شهر بود ما فک نمیکردیم اونجا مزار قدیمی باشه، یکی دو سال بعدش که در روز روشن از اونجا گذشتیم فهمیدم مزار کهنه بوده. دو ماهی از اون موضوع گذشت همیشه احساس میکردم یه سایه سیاه دنبالمه برمیگشتم چیزی نبود باز میدیدم یه سایه داره رد میشه صورتم و همون سمت میکردم گم میشد. به خانوادم گفتم مسخرم کردن و گفتن بیخیال تلقینه. منم گفتم راس میگن خیالات و … ولی هر چی میگذشت بیشتر و بدتر میشدم. احساس میکردم یکی از درون داره کتکم میزنه. تو خواب بدنم قفل میشد نمیتونستم تکون بخورم سنگین بودم یا تو خواب احساس میکردم یکی شبیه ابجیم که حامله هم بودم رو شکمم داره میپره یا پاش روی گردنمه داره فشار میده ک خفه بشم. میدیدم که یه سایه تبدیل به ۴_۵ سایه میشد. خیلی وحشتناک بود.
وقتی که تنهابودم بیشتر اذیتم میکردن تا زایمانم رسید حتی نمیزاشتن زایمان کنم. اصلا نمیتونید تصورشو بکنید که از این داستان واقعی سحر و جادو من چی کشیدم بعد زایمان بچم تا ۱۲ روز شیرمو نمیخورد. اصلا بعد زایمان میدیدم صبح ها تو خواب بدنم قفل میکردن و میدیدم یه نفر شبیه الاغ با لبای صورتی وموهای بلند مشکی خیلی بلند اونقدر که فکر کردم چادر مشکی سرشه که بعد فهمیدم موهاش بوده. روی بچم نشسته بود منم بدنم و قفل کرده بودن اصن نمیتونستم تکون بخورم تا دوساعت تو دلم آیه الکرسی میخوندم احساس میکردم صدام داره پخش میشه به چند صدا مث صدای ادم فضاییا .. هر چی میگذشت بیشتر و بدتر میشدم. بخانوادم دوباره گفتم گفتن حمله های عصبیه میگفتم بهم میخندیدن میگفتن خرافاتی شدی. چهار سال زندگیم اینجوری بودم.
چهار سال درد و رنج :
در این ۴سال پیش خیلی از دکترا و دعانویسا رفتم اما بیفایده بود، بدتر میشدم ولی بهتر نمیشدم! همیشه مریض بودم، کسل بودم سردرد وعصبی بودم. همیشه تنهایی و تاریکیو خیلی دوست داشتم زمین گیر شده بودم. عاشق رنگ مشکی بودم همه وسایل خونه رو مشکی میخردیم حتی فرش خونمو. فقط دیوار خونم سفید بود. هیچ کجا نمیتونستم برم، میرفتم یدفعه جلوی همه کل بدنم دستام پاهام سرم دهنم کج میشد و بی حرکت قفل میشدم. چشمام انحراف پیدا میکرد دندونام چفت میشد، آب دهنم خود بخود میریخت رگای بدنم و گردنم بیرون میزد و یه صدای وحشتناکی درمیاوردم. الکی گریه میکردم الکی میخندیدم اصن داغون شده بودم. خیلی جاها رفتم باور کنید شوهرم هر چی درمیاورد تقدیم دعانویسا میکرد. فک کنید ۴-۵ سال یکسره فک کنم ۸۰ یا ۹۰ دعانویس رفتم و هزینه میکردیم بدترشدم و بهترنمیشدم ولی میگفتن همه طلسم وجن داری ولی نمیتونستن باطل کنند.
یسره همون حال بودم دیگه خانوادم ازم خسته شده بودن اما شوهرم نه. اخرین دعانویسی که رفتم ی خانم بود، اونم همون حرفارو زد، جن و طلسم. بدنم کج بود همون حالت بودم ک اون خانم دعانویس چاقو برداشت شروع کرد منو با چاقو میزد رو دستام پاهام سرم دهنم حتی لبام از محکم زدن چاقو خون اومد ازشون. خودکار لای انگشتام میگذاشت و فشار میداد، داد میزدم، با تسبیح میزد تو سرم. شوهرم بهش گفت نکن با خودکار گناه داره با چاقو نزنش اذیت میشه، اما زنه گفت دارم جنا رو میزنم. اصن یه وضعی دیگه کلافه بودم همه چی بکنار درد بدنم بکنار…> داستان واقعی سحر و جادو
دخترم چهار سالش شده بود اما هنوز ازم میترسید باهام تنها نمیموند اگه میموند میرفت پشت مبلا قایم میشد میگفت مامان ازت میترسم. شب تا صب تو خواب بچم جیغ میزد بچم از منو و خونمون متنفر بود و فراری. دیگه اوضامون خیلی بدبود داغون بودم، وجود جادو و جن به زندگیم و کار شوهرم و خیلی چیزا دیگه لطمه وارد کرده بود نمی دونم درسته اینجا بگم یا نه ولی حتی روی رابطه زناشویی من و شوهر تاثیر گذاشته بود و حدود ۲ سال میشد باهم رابطه نداشتیم. دیگه نا امید و خسته شده بودم از بیماریم، دلم واس شوهرم وبچم میسوخت به چوب من دارن میسوزن!
نحوه آشنایی با طب روحانی و درمان :
یه شب که خیلی دلم گرفته بود و نا امید بودم با شوهرم حرف زدم و گفتم من دیگه خوب نمیشم و هرچی در میاری خرج بی نتیجه واس بیماری من میشه بریم طلاق توافقی بگیریم که حداقل یک نفر بدبخت بشه نه یک خانواده . خیلی گریه کردم شوهرم اشکاش میریخت. همون لحظه از ته دل و با دل شکسته عکس حرم امام رضا قربونش برم رو گذاشتم تو پستام و از خدا بعد از امام رضا جان خواستم یا شفام بدن یا منو بچم باهم بمیریم چون نمیخواستم بچم بدون مادر بمونه! همون لحظه یکی ازدوستای لاین که اهل مشهد بودند کامنت گذاشت ک من حرمم و برات دعا میکنم. منم پی وی بهش گفتم بیماریمو گفتم واسم دعاکن ک همون دوستم یه پیج برام اینفو کرد گفت اددش کن، گفتم چیه؟ گفت شاید بدردت بخوره مال همین چیزاست. (چون اون زمان هنوز سایت راه اندازی نشده بود)
ادد کردم، اون پیج طب روحانی بود. بعد از مشاوره، بررسی و گفتن داستان واقعی سحر و جادو ، اسم و مشخصاتم گفتن که دچار سحر و جادو و نیروهای شیطانی وجودتونو تو خونتون ساکن شدن. چند مدت گذشت بعد از بررسی و در نوبت قرار گرفتن، درمان من شروع شد. نمی دونم چرا ولی حس میکردم این بار قراره یک اتفاق تازه بیفته. از همون روزی که درمان شروع شد از دیروز عصرش حالم خیلی بد بود سردرد داشتم وحالت تهوع کلافگی دیوانگی خود بخود. یادمه چهارشنبه اولین جلسه درمان بود که ۴ ساعت تقریبا طول کشید. خلاصه بعد از جلسه سوم یعنی روز جمعه بعد از ظهر بعد از کلی استفراغ و حال خرابم و تلو تلو خوردن و انواع درد و عذاب یه هو حالت خیلی عجیبی پیدا کردم دنیای اطرافم عوض شد انگار یک پرده از جلوی چشمام برداشتن که بعدش بی اختیار زبونم شروع کرد به حرف زدن، من فقط صدای خودمو میشنیدم ولی کنترلی روی زبونم نداشتم. بعد فهمیدم جن وجودم بحرف زدن افتاده بود.
حال عجیبی داشتم زبونم خود بخود میچرخید، جن تند تند حرف میزد انگار میخواست یه سری چیزها را بگه و بره، خیلی حرفا روی زبونم زد، همه خانواده میشنیدن و متعجب بودن. جن میگفت باشه میرم میرم فقط منو نزن میگفت طب روحانی ضعیفم کردی روحانی نابودم کردی. خطاب به من میگفت عاشقتم میخوامت نمیرم از پیشت خطاب به درمانگر میگفت که تو میتونی روحانی بیرونم کنی بیا بیرونم کن میخوام برم نمیتونم تو میتونی بیا بیرونم کن. همه رو جن میگفت این حرفارو. حتی یه لحظه من عکس لوگوی کانال تلگرام طب روحانی اومد جلوی چشام که جن گفت ببین این داره منو میزنه!
از آینده گفتن :
از آینده مون خیلی چیزا گفت حتی از آینده دختر چهار سالم. از خانواده شوهرم خیلی حرفا گفت، گفت دشمنم کیه حتی گفت جادو رو زن بابام برام کرده با کار بد و کثافت کاری. گفت مشکلات زندگیت و بیماریت بخاطر ما جناست ما اگه بریم خوب میشید پیشرفت میکنید، وسایل خونت رو ما خراب میکردیم میسوختن، گفت ما رو همین آقا میکُشه بیرون میکنه. جادوت باطل میشه اما بازم دوباره زن بابات جادوتون میکنه، اصن بهم نشون داد با چشام یه تصویر جلوم باز شده بود مثل پرده سینما، اما منو بیحال مینداخت شکلم همونجور وحشتناک بود گفت توخونتون پر جنه حتی تو وجود بچت شوهرت همشون جن دارن، بهم نشون میداد خونه بابام جاهایی ک جادو بود و بهم نشون داد حتی تو ماشین بابام جادو بود. بهم نشون داد در خونه خودم زن بابام داشت آب طلسم میریخت مربوط به همون چهار سال پیش.
بین حرفاش هی میگفت روحانی موفق شدی مارو داری نابود میکنی. جن میگفت ما بهتون کاری نداشتیم اما جادویی که بهت خوروندن مارو بسمتتون کشوند. در ادامه داستان واقعی سحر و جادو بهم گفت خانوادتو همشون جادو کرده زن بابات، یه نفر دیگه رو نام برد گفت اونم جادوت میکنه، میشناختمش. بهم گفت ما از طرف جادوگر ماموریت داریم اذیتتون کنیم و حتی اگه راه داشت بکُشیمتون. ازخانواده شوهرم گفت که کی باهات بده کی خوب کی چی میگه پشت سرت کی چیکار میکنه، خیلی چیزا میگفت. یه داداش ازخودم کوچیکتر دارم که مشکلش مثل من بود همزمان اونم دقیقا همون حالت شده بود و جن اونم حرف میزد به اونم خیلی چیزا گفتن، مثلا داداشم با یه دختر رابطه داشت بهش گفتن این دختره داره بهت دروغ میگه با یکی دیگه دوسته تورو نمیخواد و داره بازیت میده و…
خلاصه مرتب جلسات درمانی ما از راه دور انجام میشد و یک شب که جلسه ما تا ساعت ۴ صبح طول کشید بالاخره آخرین جادوی چال شده رو هم خارج کردند و من همونجا خوابم برد. صبح که از خواب بیدار شدم انگار تازه متولد شده بودم نه خبری از دردها بود و نه حس و حالم مثل قبل بود. باورم نمیشد خوب شده بودم . فقط خدارو شکر میکردم. الان که دارم اینها را برای شما مینویسم چند ماه از درمانم گذشته درسته که هنوز اون زن داره برامون طلسم و جادو میگیره اما دیگه راه مقابله با اون رو یاد گرفتم و الان میتونم با دستورات درمانی و خواندن نماز، قرآن و سایر دستورات دینی جلوی قدرت جن ها رو بگیرم و نگذارم که مثل قبل من رو به هر کجا خواستند ببرند. این هم داستان واقعی سحر و جادو ی ما که خداروشکر الان در سلامت هستم!
سلام وقت بخیر.ما ۲۰سال جادو شدیم از نوع بد و کل زندگیمون چه از لحاظ روحی و جسمی درگیر هستیم.همیشه خسته و بی حوصله ،کل زندگیمون از دست دادیم ،همیشه خار تو چشم مردم هستیم،خوبی میکنیم بدی میبینیم،زندگی نکبت باری داریم حتی نمیتونیم ازدواج کنیم .تو این مدت کسی پیدا نشده بعنوان یه انسان ،نه بعنوان مسلمون کمکمون کنه یا گره ای از کارمون باز کنه.پول گرفتن اما نتونستن کاری انجام بدن.یکسره ریزش موی شدید دارم.خوابهای ترسناک میبینم.جوانیمون رفت،توان و قدرتمون هم رفت.شما بگید ما چیکار کنیم.با سپاس فراوان
سلام با نصب اپلیکیشن میتوانید درمان معنوی انجام دهید.
سلام نمیدونم شانس اینکه بهم جواب بدید رو دارم یا نه ولی عاجزانه خواهش میکنم اگه کامنت رو میخونید حتما کمکتون رو ریپ بزنید.
من یه خاله دارم که رزق و روزی مادرم رو بسته و خیلی آشکار میگه که با یه جن زندگی میکنه و اونو میندازه به جونمون که مهمتر از همه برادرم مورد اذیت اون جن قرار گرفته چون خیلی ضعیف تره.
پیش یه دعا نویس رفتیم کارش خیلی خوب بود اما نمیدونم چیشد که شانس ما نتونست کارشو ادامه بده چون خودشم به شدت مریض بود زندگی مارو خالمون نابود کرده حتی بخت من رو بسته و اجازه نمیده فرد مورد علاقم رو ملاقات کنم از طرفی مادرم هرشب با گریه از خواب پامیشه،برادرم دست به خودکشی هایی از روشهای وحشتناک میزنه و مادربزرگم که همیشه عاشق مامانم بود الان طرف خالم رو گرفته و با وجود اینکارایی که میکنع هیچی بهش نمیگه.خیلی بدبخت شدیم فقط بگید چیکار کنم بزنمش به زمین گرم که بلندم نشه.
سلام
به دعانویس مراجعه نکنید.
برای اسیب بهدیگران توصیه ای نداریم!
برای درمان خودتون
میتونید این دستورات وبه مدت سه ماه انجام بدید:
خواندن نماز اول وقت
پرهیز از گناهان مختلف از جمله:غیبت،دروغ و ارتباط با نامحرم،کنترل خشم ودوری ازعصبانیت.
شبها زود بخوابید و صبح ها زود بیدار شوید
از خوردن غذای صنعتی، فست فود و تنقلات دوری کنید.
تمرین قنوت که در سایت هست را روزی یک مرتبه انجام دهید.
بعد از این دوره سه ماهه میتونید از نسخه های موجود در منوی پیشگیری و درمان که رایگان هست استفاده کنید.
اگر تمایل به انجام مشاوره و درمان غیر رایگان دارید می تونید اپلیکیشن طب روحانی را دانلود کرده و از این طریق اقدام به تشخیص ودرمان کنید.
یه کمک خیلی بزرگ به افرادی که با جادو های فرای تسور در جنگن بهتون میگم زندگی منو نجات داد و این سوره ی جنه سوره جن رو با حضور ذهن و با معنی یک بار روی آب بخوانید مثلا یک مارچ آب و ازش هم بخورید هم توی محلی که دعا ریختن بریزید اگر شیطان هم توی اون محل باشه از اون محل خارج میشه اینو بهتون قول میدم اگر مشکلتون از شیطان هم بدتر باشه
سلام بنده ۲۵ ساله هستم مجرد پسر داستان از این قراره که سر موضوعی برای نجات زندگی یک نفر اشنا برای این که زندگی زنا شویی شون بهم نخور وارد رابطه بین انها شدم ک خوشبختانه زندگی انها نجات پیدا کرد و متاسفانه خودم گیر کردم در این رابطه ک نفهمیدم و ناخواسته شد بعد از گذشت ۱.۵ساله نیم اون خانم با شک کردنایی که بهش کردم و در ضمن من به هرچیزی شک کنم درست از اب درمیاد بعد یک سال نیم شک بلخره فهمیدم که تموم کاراش نقشه و برنامه بودم
اون تو این مدت وقت گذاشت که قانون جذب یاد من بده من اصلا قبول نمیکردم یه مدت ناخواسته از خونه زدم بیرون باهمه رابطه قطع کردم با خانواده رفیق همش فکرم خودکشی بود دوماه بیرون خونه بودم کابوس همش میدیدم حتی رفتم جایی قبر و سنگ قبرم پسندیدم میخواستم تاریخ تولدم خودکشی کنم و جالبی کار اینجا بود اون خانم تو این مدت کنارم بود ادای دایه بهتر از مادر را درمیاورد اما من همش حس میکردم دروغ میگه و همش حس میکردم یک نفر ذهن منا کنترل میکنه هی شبا میگفتم میرم خونه انگار یک نفر میگفت برو خونه یک نفر میگفت نه خودکشی کن تا اینکه مادرم دعا باز کردم من تو یک ساعت وقت رفتم خونه و برگشتم تو اغوش خانواده بعد هی بهم میگفت درونت نیرو خیلی قوی وجود داره تو میتونی به خیلیا کمک کنی اخه من
کلا ادمیم ک برای کمک کردن خودم شتابان میرم
اهل دروغ نیستم با دروغ شدیدا مخالفم و نمیتونم بگم از تو داغون میشم
کمک کردنا خیلی دوست دارم
اصلا از دعوا خوشم نمیاد
دنبال صلحم
اما از ظلم و ستم خیلی بیزار در حدی که اگه جانمم ازدست بدم اگه کسی بهم طلم کنه شاید چیزی نگم اما اگه ببینم کسی داره ضعیف کشی میکنه اگه جونمم از دست بدم ازش دفاع میکنم
اون میگفت تو بدنت همزادت فعال شده کنترلش کن من میخواستم برم پیش دعا نویس خلاص بشم از دست این همزاد اون میگفت نه این کارا نکن نیرویی درونته ذاتیه از بین میره اما چند وقت بعدش گفت برو اشکال نداره من نفهمیدم قضیه چیه
اما یک روز که قبول کردم قانون جذبا یادم بده امد تو خونه گفت به شمع نگاه کن چه رنگ هایا میبین گفتم قرمز زرد سبز نیلی در جلسه اول گفت عالیه تو حتی چشم سومتم فعاله میدونستی
اون همش میگفت از نیروت استفاده کن و حتی اون روز وقتی بهش خیره شدم و چشمانما بستم چهره یک مردا دیدم اونا بصورت مرد دیدم
و همش میگفت از پاها دستات از طبیعت تشکر کن همش حرفای خوب میزد اما من هنوزم بهش شک دارم اون نمیدونم از من چی میخواد
گفت تو باید تا مرز خودکشی میرفتی نمیدونم منظورش از این حرفا چیه
این همزاد درون بدنم کنترل کنم چرا اصرار میکنه
ایا این روح تو کالبد یک نفر برای انتقام ازمن یا تایفه من امده
چی میخواد ازمن واقعا من دارم نابود میشم
من حتی یک دود و حرارت از چشمانم از سن ۱۱ سالگی تا الان داره میزنه بیرون هرموقع به جایی نگاه میکنم و خیره میشم مثل حالت یک ذرات الکترون میمونه دکترا جواب مشخصی ندادن
لطفا کمکم کنید من اخه گناهیی نکردم به کسی ظلم نکردم واسه چی بامن این کارارا میکنند حتی وقتی بیرون از خونه بودم یک زن برام دعا کرده بود خاک قبرسون ریخته بود که یا خودکشی کنم یا بااون ازدواج کنم لطفا کمک کنید هرکسی اطلاعاتی داره درون من چه خبره
سلام
این یک بازی شیطانی است و بهتره از این جور افراد فاصله بگیرید. هیچ نیروی ذاتی و خدادادی در شما وجود نداره اینها نیروهای شیطانی هستند. مطلب فرد مدیوم کیست را در همین سایت سرچ کنید و بخونید. برای خلاصی از این دام شیطانی موارد زیر را انجام دهید:
-نمازهایتان را اول وقت بخوانید و از عصبانیت و تنش دوری کنید.
-شب ها زود بخوابید و روزها زود بیدار شوید
-تنقلاتی مثل چیپس، پفک، نوشابه و مانند اینها را نخورید
-از گناهان بخصوص دروغ و غیبت و ارتباط با نامحرم دوری کنید.
-تمرین قنوت که در سایت است را حداقل روزی یک مرتبه انجام دهید و آب قرآنی مصرف کنید.
سلام اگر شخصی از بستگان برای ما سحر وجادویی انجام بده وما درمقابل اون شخص و نفرین کنیم به خاطر عمل زشتی که انجام میده امکان داره توسط عوامل ماورایی شیطانی این شخص تهدید بشیم و دچار مشکلات بیشتر ؟؟ اینکه گفته میشه شخص و به خدا واگذار کنیم به همین دلیل هست ؟؟؟ آیا موکلین سحر وجادو میتونن از خود شخص هم مراقبت کنند ؟؟؟؟
سلام
شیطان از دوستان خود محافظت میکند و خداوند از دوستان خود.
سلام
من چندتا از همین داسناناتونو خوندم.انگار تمامشون توسط یک شخص نوشته شده.تو داستان فوق هم یه سوال پیش میاد.شخص میگه من نزدیک چند ساعت علائم وحشتناک بهم دست میده با اون شدت و اطرافیانش هم میبینن ولی وقتی مثلا میگه سایه دیدم بهش میخندن؟!و میگن توهمه.بعد دوباره همین افراد اونو برای مداوا پیش دعا نویس میبرن؟؟؟ از طرفیم شخص میگه از قبرستون قدیمی رد شدم.خب رد شده باش چه ربطی داره اینطوری حساب کنیم تو این همه سال که بشر زندگی کرده و مرده خیلی جاها شایدم همشون قبرستونه قدیمیه.بعد میگه باور کنید طلسمو جادو خیلی سخته.عجبببببببببببببببب
سلام
این نسبت ها و اتهامات بی پایه و اساس در زمان پیامبر (ص) هم (توسط جنود شیطان) وجود داشت. مثلا به پیامبر میگفتند که این قرآن را تو نوشتی و به خدا نسبت میدهی. اما خدا به آنها جواب میداد که هر چی در این کتاب است دیر یا زود حقیقت آن را متوجه خواهید شد و ما اکنون متوجه شدیم که هر چیزی قرآن گفته است واقعی و حقیقی است.
حالا این داستانها رو چه ما نوشتیم و چه بیماران ماورایی، صورت مساله پاک نمیشود. اما در مورد سوال شما: بله ابتدا به این فرد میخندند ولی بعد که زما میگذرد و علائم شدت میگیرد برخی از اعضای خانواده باور کرده و او را پیش دعا نویس میبرند. جواب سوا دوم: رد شدن از قبرستان برای یک فرد عادی شاید بیخطر باشه اما برای فردی که دچار جادوی سیاه شده و در همان قبرستان چال شده باشد قطعا بیخطر نخواهد بود و این علم ماورا الطبیعه است. بله کسی که تجربه اش کرده میگه که خیلی سخته درست مثل یک بیمار کرونایی که وقتی از بیمارستان مرخص میشه میگه کرونا رو جدی بگیرید خیلی سخته
سلام،من زنی سی ویک ساله ام،من تو حدود۱۲،۱۳سالگی یه شب یهو ازخواب پریدم وحس کردم موجودی رومه وداره به اندام وبدنم دست میزنه،ازخواب پریدم ودیدم چیزی نیس،وبااضطراب خوابیدم ولی همیشه حس میکردم چیزیاطرافمه مثل یه چیز سفید،بزرگترکه شدم یه بار جلو چشمم تو اتاقم خونه پدریم یه مردیو به شکل ادم دیدم که صورت بود ونگاهم میکرد ومن ترسیدم،من ازحدود۱۶سالگی چنددفعه ازکسی خوشم اومده وابراز علاقه شده وتا۲۵یالگی ومن دلبسته شدم امانشده هیچوقت،تااینکه بعدمدتی ازدواج کردم،این اقاهمسرم اوایل دوسم داشت امابعد کمی شروع شد که بدنت اینجوره دهنت اونجوره،وبهانه گیری،تااینکه عروسی کردیم وشوهرم بهم محبت نمیکرد بددل بود،وما بچه دارنشدیم ۵ساله،ومنم مشکلات رحمی دارم که سالهاست خوب نمیشم وعلتشم معلوم نمیشه،وخونریزی های شدید،تا۲۵روز که علت خاصی نداره،وفقط میگن کیست داری،ولی نمیگن تو بچت نمیشه،شوهرم مدتهاست که گاه گداری میگه دوستندارم وتو نحسی وتو همزادداری،ومن میترسم،حتی تو خونمون گاهی سایه میدیدم،تو خواب سه تابچه صدام میزننم مامان مان،که اتاق خوابمونه،وحتی شوهرمو تواینه میدیدم اما بعدن میدیدم اون بیرونه،ومن گاهی خوابایی میبینم که بعدن درست درمیاد،که عینش نیست،من همیشه بیحوصله وبیقرارمیشم گاهی وعصبی،شوهرمودوستدارم اما ازرابطه باهاش منزجرشدم یکسالیه،کمکم کنین احساس بدودرمونگی دارم من نماز میخونم ودعاوقران،گاهیم به دعا نویسا رفتم اما کاری برام نتونستن بکنن،شوهرم انگار ازم بدش میاد،ومن زیبام،اما بچشش نمیام واونم مهربونم که میشه یه فکری میگه اه محبتشم بیخوده،توروخدا کمکم کنین
سلام دوست عزیز،رفتن پیش دعانویس مشکلات و حل نمیکنه .
برای بررسی مشکلتون عضو سایت بشید و از طریق حساب کاربری تون اقدام به ارسال تیکت کنید تا درمانگر پاسخ بدن.
ان شاء الله حل میشه.
سلام خانوم پاکزاد تیکت من فعال نمیشه….نیاز به کمک فوری دارم چجوری ارتباط برقرار کنم…نامزدم داره دیوونه میشه…طلسمش کردن…تو رو خدا کمکم کنید..
سلام منظورتون ازینکه تیکت فعال نمیشه چی هست؟ وارد پنل کاربری تون نمیتونید بشید یا اینکه در ارسال تیکت و مشاهده پاسخ مشکل دارید؟
دعا نویس،نمیتونه حل کنه شما چطور حل میکنید این روزا هرکی،یه کتاب دعا ویه تیکه قران مینویسه میگه دعا نویسم😁😁
سلام.خوش به حال کسایی که مشکلشون حل میشه.
سلام، ان شاءالله مشکل شما هم حل میشه .
سلام
میشه یه شماره تماس لطف کنید ؟
زندگی من خیلی عجیبتر از این خانم هست ولی فکر نمیکردم کار موجودات خبیث باشه…
سلام. خیر تماس تلفنی نداریم
راههای ارتباطی در سایت ذکر شده است
سلام آقای عمرانی و طب روحانی در سایت نی نی سایت تاپیک علوم غریبه یه خانوم به اسم کاربری خانوم گل یه ماجرای فوق العاده عجیب واقعا عجیب و ترسناک تعریف میکند که خودشون شخصا زمانی که در هند دانشجو بودن به صورت مستقیم در این ماجرای عجیب و ترسناک حضور داشتن ،یعنی بقدری این ماجرا عجیبه که من خودم که سالهاست مطالعه دارم در این زمینه ها هرگز چنین چیزی رو نشنیدم و ندیدم .از صفحه ۲۱ تجربه شونو شروع به تعریف میکنن. .میتونین در کتابتون از این ماجرا هم بنویسید .یعنی در این اتفاق یه دختر خانوم عیناا جلوی چشم دوستش به جن تبدیل میشه و به دنیای اجنه برده میشه.حتما خودتون بخونین جریانشو و لطفاً نظرتون و هم در این مورد بفرمایید طب روحانی تا آگاهی و اطلاعاتمون بالا بره .بینهایت سپاسگزارم.
میبخشید من متوجه نشدم این خانم به خاطر اینکه باردار بودن و از مزار قدیمی رد شده اما مورد طلسم واقع شده یا نه شخصی ایشون جادو کرده بوده ؟سپاسگزارم
سلام
اول از همه خسته نباشید….
از اینکه این سایت رو راه اندازی کردید واقعا ممنونم.دوم کار شما فوق العاده است…
بنظرم باید قدرت و رابط قوی ایی داشته باشید که به این مسائل میپردازید و موفق هم میشید..
لطفا مراقب خودتون باشید و به کارتون با توکل به خدا ادامه بدید..منم کار شما رو خیلی دوست دارم ولی چون خطرناک هست به این موضوع ورود نمیکنم چون قبلا یه جورایی درگیر شده بوم و تقریبا ده روز نتونستم بخوابم….واقعا سخته…خدا بهتون اجر بده…فقط اگه میشه یه جورایی این سایتتون رو تبلیغ کنید تا خیلی ها بتونن مشکلشون رو با کمک شما حل کنن….کسی مثل من چون میخواستم تو این رابطه یه رمان بنویسم و داشتم تحقیق میکردم شانسی سایت شما رو کلیک کردم که جای خوشبختی هست…
ممنون از همه ی زحمات شما…
سلام و سپاس از لطف شما
راستش سایت تازه یکماهه راه اندازی شده. این شماها هستید که باید از اون حمایت کنید تا بتونه در گوگل بالا بیاد. بهترین تبلیغ برای یک سایت، رتبه اول شدن در گوگل هست که فقط با بالا رفتن بازدیدها این امکان میسر هست.